شرمنده دکتر!!!!

ساخت وبلاگ
تمام که شد با همان ماژیک سبز فسفری و مداد گذاشتم زیر مبل سه نفره که دوباره از اول شروع کنم به خواندن.  خیلی وقت پیش از پردیس کتاب سفارش داده بودم اما فرصت خواندنش نبود، حالا هم حداقل دوماهی هست که درگیرش هستم. همانطور که از تصویر روی جلد مشخص است، کتاب در مورد"پذیرش خود"  هست. با تمام کم و کاستی هایمان با تمام استعداد ها و توانمندی ها و ناتوانی هایمان پذیرش خودمان بدون سانسور کتابی که کمک می کند نگاه کمالگرایانه و منفی در مورد *خود* را کنار بگذاریم و انچه که هستیم را با آغوش باز بپذیریم.  با خودمان مهربان باشیم، شجاعت ابراز داشته باشیم و با دیگرانی که می دانیم مناسب معاشرت هستند، راحت ارتباط بگیریم، از آن ها کمک بخواهیم و خودمان هم یاری گرشان باشیم.  یک کتاب کامل، کم حجم و لازم برای هر آدمی که به دنبال آرامش و رشد است.  موقع خواندن هر کدام از بخش ها همانطور که یادداشت می نوشتم و خط می کشیدم دلم می خواست اینجا بیایم و شوق یادگیری نکته ی جدید را با شما سهیم شوم،اما می گفتم هر وقت تمام شد بعد...  این شد که تا الان چیزی ننوشتم و خواندن و لذت بردن شد به عهده ی خودتان.  پ. ن احتمالا تا قبل از نیمه تیر مرور کرده باشم مطالب را ان شاءالله  دوستانی که کتاب را می خواهند اعلام کنند شرمنده دکتر!!!!...
ما را در سایت شرمنده دکتر!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mehrnevis0 بازدید : 68 تاريخ : شنبه 3 تير 1402 ساعت: 15:55

همیشه از دیگران شاکی بودم که چرا با من صمیمی تر نمی شوند؟ چرا حرف های دوستانه بینمان کم رد و بدل می شود؟چرا فاصله می گیرند از من و اجازه ی ابراز نمی دهند؟ مدتی ست فهمیده ام دلیل اغلب این چراها خود من هستم. منی که یک حصار نامرئی اما احساس شدنی دور خودم کشیده ام و به دیگران اجازه نمی دهم از یه خط مشخص جلوتر بیایند. و دیگران هم چه خوب فهمیده اند این را و گاهی چه بد که حسش می کنند!  راستش گاهی خودم هم می مانم میزان صمیمت مدنظرم از هر رابطه چه قدر است؟ چقدر بیشتر شود احساس عدم امنیت می کنم و چقدر کم تر باشد احساس نچسب بودن و انزوا... بد دردیست این شرمنده دکتر!!!!...
ما را در سایت شرمنده دکتر!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mehrnevis0 بازدید : 75 تاريخ : شنبه 3 تير 1402 ساعت: 15:55

می گفت وقتی خیلی برنامه بریزی برای هر قسمت از زندگیت و خیال برت دارد که دانای کل هستی و می دانی هر چیز باید چه زمانی خودش را نشان دهد، آنجاست که وارد می شود و دو دوتا چهارتایت را به هم می ریزد و تو می مانی و قطاری از برنامه هایت که باید متوقف شوند یا اینکه مسیرشان عوض شود.  خیلی آدم دقیق و اهل برنامه ریزی برای ساعت به ساعت روزهایم نیستم و نمی توانم هم باشم. اما از همان ابتدا برای اتفاقات بزرگ زندگی ام در ذهنم و بعد در دفترم برنامه ریزی داشتم. اینکه تلاش کنم در دهه دوم زندگی همراه مناسبی انتخاب کنم تا قبل از دهه سوم حداقل یک فرزند داشته باشم و فلان مدارک در دستم باشد و.... تلاش هم کردم، اما اتفاقات طوری رقم خوردند که با خط زمانی که من و او با هم ترسیم کرده بودیم چندان موافق نبودند. شاکرم و تسلیم در برابر حکمتش هیجان زده و حتی مشتاق برای ادامه ی زندگی اما قسمتی از وجودم هم انگار گوشه ای نشسته و زانو بغل گرفته و خیره شده به روبرو...حیران،سردرگم و شاید کمی غم زده احساساتی که ایجاد می شوند و باید قبولشان کنم که وجود دارند، هستند، اما میدان ندهم بهشان.  آدمی بدون برنامه و خط که نمی تواند پیش برود، حالا هم با توجه به تغییراتی که پیش خواهد آمد برنامه ای دارم برای خودم، با این تفاوت که سعی می کنم خود را برای هر گونه تغییر در این برنامه آماده کنم و "ان شاءالله"  را باور کنم و زندگی.  محتاج دعای خیرتان هستم❤️ شرمنده دکتر!!!!...
ما را در سایت شرمنده دکتر!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mehrnevis0 بازدید : 69 تاريخ : شنبه 3 تير 1402 ساعت: 15:55